دکتر ایرج توتونچیان (اقتصاددان)
شهید مطهری درباره تسلط و نفوذ غیرمسلمان بر مسلمان مینویسند: «اسلام میخواهد که غیرمسلمان بر مسلمان تسلط و نفوذ نداشته باشد. این هدف هنگامی میسر میشود که ملت مسلمان در اقتصاد نیازمند نبوده و دستش بهطرف غیرمسلمان دراز نباشد، والّا نیازمندی ملازم است با اسارت و بردگی، ولو آنکه اسم بردگی در کار نباشد. هر ملتی که از لحاظ اقتصاد دستش به طرف ملت دیگر دراز باشد، اسیر و برده اوست و اعتباری به تعارفهای دیپلماسی معمولی نیست».
این جملات بدون ابهام به سه موضوع مهم تاکید دارد:
اول) نظام اقتصاد اسلامی برای ملت مسلمان
دوم) مستقل بودن و غیر وابسته بودن این نظام به سایر نظامات
سوم) تفاوت بینش بین جامعه مسلمان و غیر مسلمان
آیا جامعه مسلمان میتواند بدون نظام اقتصاد اسلامی اسیر و برده نباشد؟ و اگر بخواهیم از بند اسارت و بردگی غرب که آثار شوم خود را در کشور ما در جنبههای مختلف مانند نظام بانکی و سیطره دلار و تنزل کرامت انسانی رسوخ داده است و سالها نسبت به آنها بیتوجه بودهایم و کورکورانه و نابخردانه به تقلید از برنامههای اقتصادی غرب (و در تصمیمگیریهای ناشیانه به آنها تعمیق بخشیدهایم) خلاص شویم آیا نباید به طراحی نظام اقتصادی با استناد به روح اسلام و الهام از قرآن و سنت پیامبر اسلام (ص) بپردازیم؟
آیا نمیتوان مشکلات پیچیده و خود کرده در این سالها را ناشی از تقلید از اقتصاد لیبرالی غرب دانست؟ آیا در قرآن و روایات و احادیث مشهور قاعده - الگو و دستورالعمل اقتصادی وجود ندارد؟ آیا میتوان پذیرفت که این منابع فقط حاوی دستوراتی برای عبادات فردی و عبودیت خداوند است و مسلمانان در سراب فلاح و رستگاری رها شدهاند؟
در این مقطع ضرورت دارد که به دلیلی که روشن خواهد شد از تفاوت بین علوم طبیعی و طبیعی-آزمایشگاهی و نظام اقتصادی توضیح داده شود:
در این علوم نظمی را که خداوند در بطن موضوع مورد مطالعه عالم مربوطه قرار داده است (یا به عبارت دیگر برنامهریزی کرده است و به عبارت قرآنی تسبیح کننده ذات اقدس الله میباشند) از چنان نظمی برخوردار است که تعدی از حدود اختیارات ابزار و ادوات مورد استفاده عالم غیر ممکن است و از این رو است که آنها را در ردیف علوم دقیقه قرار دادهاند. عالم این علوم، کاشف قوانین جهان شمول الهی بوده و نقش نظارهگر را دارد و با نظم الهی سرو کار دارد ولی در نظامات علم اقتصاد او خود یک بازیگر است که خداوند او را در تصمیمگیری مخیر کرده است، در غیر این صورت میتوانست تمام انسانها را از نظر کلیه شرایط یکسان خلق کند. در حالی که هدف او غیر از این بوده و است. تمام ابزارها و موادی که در علوم دقیقه بکار میرود برنامهریزی الهی همه یکپارچه بوده و از یک نظم از پیش تعیین شده پیروی کرده و تسبیح کننده هستند. آنچه در علم اقتصاد به معنای اخص آن درک میکنیم این است که این نظامات از دو بخش تشکیل شده است:
بخش اول را بخش هنجاری و بخش دوم را اثباتی نامند.
در بخش هنجاری همانطورکه از مفهوم آن بر میآید مباحث اخلاقی و ایدئولوژی مطرح است و در بخش اثباتی که متاثر از بخش هنجاری است ابزار تحلیلی برای رسیدن به هدف از قبل تعیین شده است که مورد استفاده قرار میگیرد. از این جهت است که هر سیستم اقتصادی با خود، ایدئولوژی خاصی را دنبال میکند. ایدئولوژی نیز از جنس هنجار است و در نتیجه میتواند اشکال مختلفی داشته باشد.
میتوان از مفاهیم هنجاری هر سیستم اقتصادی صحبت کرد و آنها را مورد بحث (نه نقد) قرار داد. به عبارت دیگر نمیتوان آنرا نفی یا اثبات کرد (زیرا این مفاهیم به ایدئولوژی خاص هر سیستمی گره خورده است) زیرا فرض بر این است که این بخش دارای مبنای قابل دفاع ایدئولوژیکی میباشد. مخلص کلام آنکه ایدئولوژی قابل رد یا اثبات نیست (دکترجون رابینسون) ولی میتوان درباره نقاط قوت و یا ضعف آن بحث کرد. مثلا اگر در نظام سرمایهداری برای پول، پاداشی به نام بهره (ربا) و برای نیروی کار(کارگر) دستمزد قائل هستند میتوان در نظام دیگری پیشنهادات دیگری ارائه کرد. قاطعانه باید گفت که هنوز هیچ اقتصاددانی در دنیا پیدا نشده و نخواهد شد که این دو مفهوم را در چارچوبی که در منطق اقتصادی میشناسیم اثبات کند. اقتصاددانان نادری بودهاند که تلاشهای مذبوحانه ای کردهاند که مثلا وجوب بهره را اثبات کنند. (باوم باورک اطریشی) در حالی که قرار بود که قدرت تولیدی پول اثبات شود (شاید ناآگاهانه و یا آگاهانه و برای اغفال دیگر اقتصاددانان) یکبار دیگر قدرت تولیدی سرمایه را اثبات کرده و البته در این میان یکی از برندگان جایزه نوبل اقتصاد نیز این تلاش را تحسین کرده است. (پاول ساموئلسون امریکائی) و البته اقتصاددان دیگری در خصوص ضرورت وجوب آن قلم فرسایی کرده است. (گوستاو کاسل سوئدی)
از طرف دیگر در نظام سوسیالیستی (و بعد از آن کمونیسم) دولت مالک تمام ابزار تولیدی بوده و کارگر مالک ارزش افزوده شناخته شده است. مضافا اینکه مارکس- انگلس متعرض هنجارهای نظام سرمایهداری نشدهاند ولی آن نظام را مورد بحث قرار داده و منطقا و بر اساس بینش و برداشتهای خود طرحی نو درانداختهاند.
تاکنون دو نظام اقتصادی شناخته شده در دنیا وجود دارد: یکی نظام سرمایهداری و دیگری نظام سوسیالیستی (وگفته میشود بعد از آن کمونیستی) اولا کدام دویی است که سه نشود. سومی که معالاسف سالهای طولانی است مغفول واقع شده نظام اقتصاد اسلامی است.
زمانی که از موضوعی به نام "نظامات علم اقتصاد" بحث میشود ضرورت دارد در ابتدا سوال شود که منظور کدامیک از سه نظام اقتصادی مورد نظر است و سپس مباحث مربوط ادامه یابد. فصل مشترک این سه نظام آن است که هر کدام همانطور که ذکر شد از دو قسمت تشکیل شدهاند. در قسمت اول هر یک از سه نظام که به اقتصاد هنجاری معروف است مفاهیم و هدف یا اهداف آن نظام را مشخص میکند که از یک آبشخور ایدئولوژی خاص تغذیه شده سپس بار معنوی و هنجاری خود را به بخش اقتصاد اثباتی منتقل میکند. در این قسمت با استفاده از ابزارهای تحلیلی مانند منطق- هندسه- جبر و بخشهای متفاوتی از ریاضیات برای تحقق هدف یا اهداف تعیین شده استفاده میشود. از آنجا که بخش هنجاری هر یک از سه نظام اقتصادی با هم تفاوت دارند بدیهی است که میتوان به ضرس قاطع گفت موضوعی مستقل و واحدی مانند علوم طبیعی و آزمایشگاهی به نام "علم اقتصاد" وجود ندارد، تا زمانی که نظام اقتصادی دیگری به غیر از این سه نظام معرفی نشده است این سه نظام از سه زاویه مختلف به دنیا و انسان و اهداف او نگاه کرده و هر سه مجتمعا سه ریشه "علم اقتصاد" را تشکیل میدهند.
در خصوص مکمل بودن دو بخش هنجاری و اثباتی هر یک از دو نظام اقتصادی شناخته شده بحث تخصص در میان است. به این معنا که بخش هنجاری به دست باصطلاح "فقهای" هر یک از دو نظام و بخش اثباتی به اقتصاددان واگذار شده است. اقتصاددانان هر یک از دو نظام سرمایهداری و سوسیالیسم در کار دیگری ورود پیدا نکردهاند زیرا که خود را در زمینههای هنجاری صاحبنظر نمیدانند و "فقهای" مربوطه نیز به دلیل عدم تخصص در کار اقتصاددانان مداخله نمیکنند. تجربه تاریخی نشان داده است که این دو نظام علیرغم مشکلات درونی و عملیاتی حاصل از این نوع تقسیم کار تخصصی که مکمل یکدیگر هستند تاکنون همچنان دوام آوردهاند (ناگفته نماند که پس از مشکلات مکرر بینالمللی ناشی از پیروی ازسرمایهداری، نظام سوسیالیستی مجددا در غرب احیا شده و آن را جایگزین مناسبی برای آینده نه چندان دور دنیا معرفی کرده و خواهند کرد). به اعتقاد این نویسنده دلیل عمدهای که دوجلد کتاب شهید عالیقدر اسلام سید محمد باقر صدر همچنان حرف اول را میزند و تاکنون ماندگار و بلامنازع مانده است آن است که نوشتههای ایشان در حد تخصصشان (یعنی فلسفه- فقه و حقوق) حفظ شده و ایشان قصد نداشتند به مقولاتی که در دایره اقتصاد است ورود پیدا کنند. به احتمال قوی ایشان به معایب تداخل در دو تخصص جداگانه واقف بودند و برای آموزش آیندگان در تخصص خود باقی ماندند. معالاسف این طرز تفکر متعالی تاکنون توسط پیروان ایشان رعایت نشده است. ما شاهد بسیاری از تحقیقات طراز اول و قابل توجه در سطح بینالمللی بودهایم که از چشمه فیاض نوشتههای ایشان بهرهها بردهاند.
اظهارنظر ناشیانهای که یک غیراقتصاددان اخیرا در تائید بازار آزاد نموده است به حق موجب واکنشهای متعددی شده است که ریشه در تداخل ناصواب و عدم توانایی تشخیص دو مقوله هنجاری و اثباتی دارد. نباید فراموش کرد که شهید صدر در حیطه تخصص خود مطالب گهرباری در زمینههای مختلف "مکتب" اقتصاد اسلامی دارند. منظور از مکتب نیز چیزی جز بخش هنجاری نظام اقتصادی اسلام قابل تصور نیست که باید آنها را از بخش اثباتی جدا دانست. ایشان خود را یک اقتصاددان معرفی نکردهاند و از این رو از "علم اقتصاد اسلامی" نام نبردهاند.
نکته دیگری که باعث نگرانی اقشار مختلف جامعه از این اظهار نظرشده است این است که این تداخل بیش از یک سهلانگاری است بلکه علیرغم تاکید خداوند در تعقل و تفکر در آیات قرآن، سطحینگری صورت گرفته است. مطالب اظهار شده این تصور را به ذهن متبادر میکند که فرد مورد بحث برای اظهارنظر نتوانسته از لابلای آیات قرآن فرمولهای ریاضی - فیزیک بیابد. اولا خداوند عقل و توانایی یافتن فرمولهای لازم را به بشر را داده است و ثانیا اگر قرآن برای ایشان حاوی فرمول نبوده به این دلیل است که خارج از تخصص ایشان بوده، ثالثا یک متخصص بیادعا میتواند از بسیاری از آیات قرآن فرمولهایی برای تخصص خود و اطمینان از نتایج آن بیابد. از معجزات قرآن که با استفاده از ریاضیات و فیزیک تا کنون کشف و تایید شده است هر چه بگوییم کم گفتهایم.
اگر قبول کنیم که برای اداره اقتصادی مملکت فقط یک "علم" به نام سرمایهداری وجود دارد پس چگونه است که اقتصاد سوسیالیستی در غالب کشورهای سرمایهداری هم تدریس میشود و هم طرفداران جدی دارد؟ علاوه بر مشاهدات مکرر عینی آثار مخرب سرمایهداری در غالب کشورها میتوان با تفحص در قرآن و عترت پیامبر اعظم (ص) به مبانی ایدئولوژی و نقایص نظری و نیز ناسازگاری درونی نظام سرمایهداری به درستی پی برد. اگرکمکهای بیدریغ دولتهای سرمایهداری (از جیب مردم کشورشان) برای رهایی بانکهای ربوی که ستون فقرات آن نظام است نبود تا کنون فقط نامی از آن در تاریخ مانده بود.
با قدری تسامح باید گفت که آدام اسمیت در حقیقت "فقیه" و فیلسوف نظام سرمایهداری بوده و خود را مدیون افکار دیوید هیوم (در دوران روشنگری اسکاتلندی) میداند. زیرا که 17 سال پس از کتاب نظریه عواطف اخلاقی خود (1759) کتاب ثروت ملل را نوشت و تا قبل از آن به تدریس فلسفه و اخلاق مشغول بود و همانطور که از جمله فلاسفه زمان خود بود اقتصاددان نیز بود. در مورد مارکس نیز چنین بوده است. او علاوه بر زمینههای تخصصی دیگر هم "فقیه" و هم اقتصاددان نظام سوسیالیستی بود. با رعایت انصاف باید پذیرفت که علیرغم اشکالات پایهای که به هر دو نظام وارد است و تقلید از هیچیک را به دلایل عقلی جایز نمیدانیم معهذا اعتراف میکنیم که هم آدام اسمیت و هم مارکس از نوابغ و اندیشمندان زمان خود بودند. هر دوی این مشاهیر برای نوشتن رساله و کتب خود به استناد تجربیات شخصی ذهنیت و تصویر خاصی برای انسان که بازیگر اصلی اقتصاد هست ( ونیز طبیعت او) قایل بودند که برای ما اقتصاددانان مسلمان که مطالعات و تحقیقات خود را بر اساس قرآن و عترت بنا کرده و میکنیم با این دو فیلسوف اختلافنظر بنیادی داریم. ما انسان را نه بر اساس نظر شخصی افراد میشناسیم (که این خود از نظر علمی اشکال دارد زیرا خود او جزو نمونه انتخاب شده بوده است) بلکه برای نظامسازی واقعبینانه و جلوگیری از انحراف و تضمین سعادت واقعی بشر از خالق هستی، میپرسیم که بشر چگونه مخلوقی هست؟ طبیعت او چیست؟ انگیزههای او کدامند؟ برای چه خلق شده؟ برای کامیابی چه باید انجام دهد و چه انجام ندهد؟ اینکه او اشرف مخلوفات است آیا باید در خدمت اشیاء باشد و یا هر آنچه خداوند خلق کرده باید در خدمت او باشند؟ خلاصه آنکه مخدوم باشد یا خادم؟
در این مرحله ضرورت دارد که به ادعای این یادداشت در خصوص وجود نظام اقتصاد اسلامی به یکی از اقتصاددان غربی مراجعه کنیم. این اقتصادان شاخص که در غرب او را استاد نظامهای اقتصادی میشناسند پنج رکن زیر را برای تنظیم و مقایسه نظامهای اقتصادی ضروری میداند که عبارتند از: الف: ارتباطات مالکیت یا همان حقوق مالکیت. ب: انواع آزادیهای اقتصادی. ج: ماهیت سیستمهای انگیزشی. د: ماهیت هماهنگی و مکانیسم تخصیص منابع. د: کانون و سیستم تصمیمگیری.( ای- اکستین).
تطبیق ارکان پنجگانه با آنچه که درفقه (الاقتصاد) وجود دارد به خوبی نشان میدهد که قرآن و روایات و احادیث نه تنها به وضوح حاوی این ارکان هستند بلکه نویسنده این سطور ادعا دارد که در این منابع حتی بیش از حد کفاف دستورالعمل- قاعده - ضابطه و راهنما (برای جلوگیری از انحراف) وجود دارد.
علی الاصول و از نظر رعایت تقسیم کار بین دو بخش هنجاری و اثباتی در نظام اقتصاد اسلامی پیروی از روش علمی مذکور ثمرات بیشماری را در پی خواهد داشت. بخش هنجاری این نظام اقتصادی را باید از قرآن و روایات و احادیث دریافت کرد که فقهای ما مسئولیت این کار را بر عهده خواهند داشت. وظیفه اقتصاددان متخصص اقتصاد اسلامی این است که در تعامل با فقیه متخصص و تکیه بر موازین اخلاقی-حقوقی و هنجاری، این نظام را از جمیع جهات (دنیوی – اخروی و هم از جهت انسانشناسی -هدف انسان در ایجاد تناسب و توارن در رفتار او بین این دنیا و آخرت و نیز از جهت رسیدن به هدف با رعایت عدالت به عنوان هدف غائی و در راستای جلب رضای خداوند) از فقیه گرفته و آنها را در ساختن نظام اقتصادی اسلامی بکار گیرد. دو مقوله هنجاری و اثباتی این نظام آنقدر پیچیده وگسترده است که یک فرد نمیتواند در هر دو بخش تخصص پیدا کند. به عبارت دیگر اقتصاددان متخصص اقتصاد اسلامی غالبا نسبت به فقه الاقتصاد جاهل است و همچنین است در مورد فقیه که نسبت به مسائل و موضوعات پیچیده اقتصادی جاهل است. بدیهی است که نتیجه تداخل این است که فرد التقاطی نه اقتصاددان بشمار میآید و نه فقیه. به عبارت دیگر برای ایجاد تحول فکری و انعطافپذیری جامعه ضرورت دارد که این دو گروه از متخصصین (مشروط به تسلط کافی هر یک در علم خود) نباید در کار دیگری دخالت کند. شاید سردرگمی ما نیز از بعد از انقلاب اسلامی ناشی از مداخله ناصواب این دو تخصص بوده است. به همین علت است که به درستی گفته میشود زیان اجتماعی حاصل ازعلم ناقص بیش از جهل کامل است. نکته مهمتر از آن اینکه به دلیل علم ناقص و تداخل ناصواب در تخصص دوگانه، فرد التقاطی را به سادگی میتوان به گمراهی کشید. در حالی که در همکاری و تعاون که یکی از پایههای نظام اقتصاد اسلامی است و سینرژی حاصل از آن حرکت و جنبش را به دنبال خواهد داشت که محققا از حاصل جمع فعالیت فردی دو تخصص جداگانه ولی بدون همکاری بیشتر خواهد بود. اعتقاد ما بر این است که برای تدوین نظام اقتصاد اسلامی، همکاری صمیمانه بین فقیه در فقه الاقتصاد و اقتصاددانی که اقتصاد سرمایهداری ملکه او شده باشد و توانایی تحلیل بالایی داشته باشد یک امر ضروری است.
نکته مهمی را که نباید به دلیل کبر و غرور فراموش کرد این است که در این دو نوع تخصص این اقتصاددان است که به دلیل مطالعات خاص و گسترده و نیز آشنایی با (و شاید تسلط) الگوهای اقتصادی توانایی مدلسازی را دارد و نه فقیه. معنای این واقعیت به هیچ وجه تنزل مقام فقیه نیست همانطور که یک اقتصاددان عالیقدر نباید و نمیتواند به یک فقیه عالیقدر با دید تنزل مقام علمی نگاه کند زیرا هر دو نوع تخصص پیچیدگیهای خاص خود را دارد و به همین جهت است که در هر دو نوع تخصص افراد شاخص و اثر گذار در اقلیت محض هستند.
در بازگشت به اظها نظر ناشیانهای که فوقا اشاره شد لازم به تاکید است که مسلما این اظهارنظر یک اشتباه فاحش بوده است. زیرا که اولا شخص فقیه به آسانی اغفال شده و ثانیا سوءاستفادهای صورت گرفته است که سوءاستفاده کننده وی را از دلایل شکست بازار که غربیها آنها را اثبات کردهاند دور نگه داشته است. (چه بسا که فریبدهنده خود نسبت به این مقولات بیگانه باشد). توضیح آنکه یکی از دلایل عمده شکست بازار وجود "آثار خارجی" میباشد. نظام اقتصاد اسلامی به دلایل گوناگون مملو از آثار خارجی مثبت است. ضمنا بازار آزاد بکلی فاقد مفهوم عدالت است در حالی که عدالت هدف غایی نظام اقتصاد اسلامی هست. نتیجه نهایی تداخل مخرب آن است که فرد نه فقیه خواهد بود و نه اقتصاددان.
اینگونه مداخلات ناشیانه و غیرتخصصی که از تکبر و جهل نشات میگیرد جامعه را به سکون و در نهایت به بیتفاوتی میکشاند. به عبارت دیگر جامعه را غیرقابل انعطاف کرده و جلوی هرگونه حرکت مطلوب را خواهد گرفت. تکرار اینگونه مداخلات گمراه کننده بر سر نظریههای ناب نشات گرفته از قرآن و روایات همان خواهد آورد که بر سر طرح بانکداری مجلس آمده است.
بدون تردید نقش مخرب و مهلک اقتصاددانان لیبرال را که از زمان تاسیس بانک مرکزی در سال 1339 و از اول انقلاب تاکنون و در سفر و حضر آنرا حفظ کردهاند و تاثیر آنها را نباید در از هم گسیختگی و ایجاد شوکهای غیر عقلایی سالهای اخیر فراموش کرد.
مضافا اینکه کم کاری عدهای که در قرآن و روایات و احادیث حقایقی را درک کرده ولی قدم مثبت و تعیین کنندهای برنداشتهاند باعث شده که تقلید از برنامهها و سیاستهای نظام اقتصادی سرمایهداری در دانشگاهها و سایر دستگاهها مورد تدریس و کاربرد قرار گیرد.
نویسنده این سطور اولین کسی را که مکررا مورد سرزنش قرار داده است خود او بوده است. از جمله مشکلات دیگر فرهنگی - اجتماعی سطح نازل قدرت تحلیلی ما است که به نحوه تدریس و تعلیمات ما از مدرسه تا سطوح آخر دانشگاهی بر میگردد. ما کمتر در صحنههای علمی در مجامع تضارب افکار شرکت میکنیم. یک دلیل آن به روزمرگیهای زندگی برمیگردد. رهایی از این معضل در تفکر و تعقل موکد در قرآن است، زیرا این امور که سختترین کار دنیا محسوب میشود نیاز به زمان و حمایت جدی و قاطعانه دارد که با شعار قابل تامین نیست. اولی استقلال فکری میآورد و دومی سرسپردگی. نباید برای تعقل و تفکر به دنبال اخذ مجوز باشیم که این خود همان ایجاد ظرفیت است که به سادگی قابل دستیابی نیست.
در جامعه ما اقتصاددانان مسلمانی هستند که اقتصاد اسلامی را چیزی جز توهم و خیالپردازی عدهای دیگر نمیدانند. گروهی از این دسته را که باید آنها را روشنفکران غربی دانست که از دستورات و سیاستهای نظام سرمایهداری هم در دانشگاه و هم در امور اجرایی حمایت میکنند و دستورات و قواعد سرمایهداری برای آنها حرف آخر را میزند. البته این نوع جانبداری و تبلیغ را نمی توان از جمله مصادیق آزادی بیان دانست زیرا ناشی از مطالعات سطحی این گروه است. معهذا ما اولا آنها را به باز شدن و تعمیق میدان دید علمی به مطالعه در دستورات اسلام برای تنظیم نظام اقتصاد اسلامی صمیمانه دعوت میکنیم. ثانیا برای ایشان مسئله مبهم، عدم درک و عدم تمایز بین دو مقوله هنجاری و اثباتی است.
برای تدوین نظام اقتصاد اسلامی و نیز تامین مالی اسلامی چه باید کرد؟ علاوه بر برداشت از تعالیم اسلامی در مورد انسان که محور و بازیگر اصلی اقتصادی است فقط دو مفهوم بهره (ربا) و دستمزد را که جزو بخش هنجاری هر نظام اقتصادی است بر این مبنا که عدالت هدف غایی این نظام است تغییر باید داد و کسی نمیتواند متعرض آن شود مگر افکار متحجر و غربزده و مقلدین نظام سرمایهداری که باید اعتراف کرد که از سختترین کار دنیا (تفکر و تعقل) دست برداشتهاند. ثالثا اگر این جناح از اقتصاددانها توانایی استخراج مبانی لازم برای طراحی نظام اقتصاد اسلامی را ندارند تفکر عالمانه ایجاب میکند که بیطرف باقی مانده و نظام مورد بحث را نفی نکنند. اعتراف به ندانستن عیب نیست آنچه که عیب یک اقتصاددان است سوال نکردن و تحقیق نکرده ابراز عقیده کردن است. این توصیه ما نه از موضع ضعف است بلکه همچنانکه در آخر خواهد آمد از موضع قوت است.
جامعه ما که متشکل از تکتک آحاد مردم میباشد از یک "جامعه پویا و انعطاف پذیر و اهل تعامل" فاصله زیادی دارد. پویایی و انعطافپذیری انسان را خطرپذیر نیز میکند. تعامل و کار دستهجمعی با حفظ اصل تقسیم کار با ایجاد سینرژی مثبت، روند توسعه اقتصادی را تسهیل میکند. شرایط پویایی افراد عبارتند از بهرهمندی توامان از دو فضیلت جسارت و دانائی. همچنانکه نقش امام راحل در این مورد مثال زدنی است. ایشان قبلا انقلاب را در جای دیگر تجربه نکرده بودند ولی در ایران این ظرفیت شگفتآور را بوجود آورند. ما اگر مقلدین راستین ایشان بودیم میبایستی که از صفات برجسته ایشان نیز بهرهمند میشدیم و طرحی نو درمیانداختیم و در جامعه بینالملل جایگاه خاص هویت اسلامی ایران را از نظر اقتصادی به دنیا عرضه میکردیم.
در این مقطع حساس تاریخی و نیز به منظور تنویر افکار عمومی توصیه میشود که برای روشن شدن اذهان عمومی و نسلهای آینده موضوعاتی از این قبیل همواره در فضای آزاد- علمی مطرح شوند. برای اولین قدم میمون نویسنده این سطور اعلان آمادگی میکند که با هر اقتصاددان دیگری که نظام اقتصادی اسلام را یک نوع توهم و خیال پردازی میداند در چنین فضایی ولی به دور از فضای سیاسی مناظره داشته باشد.
والسلام علی من اتبع الهدی
منبع: خبرگزاری فارس